گله خر

ساخت وبلاگ

داشتم ی وبی رو میخوندم ، یهو یادش افتادم رفتم ببینم چ خبره ، یکی دوماهی بود یادش نبودم ... ی چیزایی نوشته که عمیقا دلم میخاست بهش بگم عزیزم تو چقددددددددددر خری ! یک خر نه ها ، یک گله خر ! به تنهایی یک گله خری ! ولی کامنتاش بسته بود .

همین !

پ.ن : انقدر مشمئز و عصبانی شدم از خوندنش که سر ی کوچه اشتباه رفتن خشتک راننده رو کشیدم سرش !

حالم خوش نبود از صبح ، راننده بابا اومد دنبالم ، هر دفعه میاد ی چیزی پیش میاد ؛ قسمت نیست روی خوش منو ببینه . ازش بدم میاد چون داستان داره ، مفصله سر فرصت میگم .

... عاشقتم خدا ......
ما را در سایت ... عاشقتم خدا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7san-armd بازدید : 267 تاريخ : چهارشنبه 12 مهر 1396 ساعت: 19:19