کینه ای نبودم ، نمیخام بشم به خدا :(

ساخت وبلاگ

همه اخلاقای گند و گه خودمو میدونم اما واقعا ادم کینه ای نیستم ، اصلا . خیلی ناراحتیا و اتفاقاتم یادم رفته اصلا ، خیلی وقتام اصلا نفهمیدم که الان باید ناراحت میشدما ! در این حد ساده ام ینی ‎;-)‎
انا ی موضوعی شدیدا رفته بود رو مخم و امروز با شنیدن ی خبر بدتر شد ، الانم زدم زیر قولم و مث اسب دود در کردم ، همه حس خوب استخر ظهرم دود شد رفت هوا !

من ۶ تا عمه و ۳ تا عمو دارم ، ازین ۹ تن فامیل اصلی پدریم ، فقط یکی از عمه هام که ناتنی هم هست و انصافا تنها شخص قابل احترام بین این ۹ نفره ، اومد عروسیم تهران . کلا بحث این عمه و شوهر عمه و پسرها و دخترشون جداست .
ازون ۸ نفر دیگه ، یکشون ۴ فروردین عروسی پسرش بود و مامان بابا وسط اونهمه کار و شلوغی برای عروسی من ، رفتن و برگشتن ۲روزه که عروسی تحفه رو باشن اما همون عمه بیشعور هم نیومد .
یکی از عموهام که فرته کلا ، دوتا عموی دیگه دارم که روابطمون خیلی باهم خوبه و خانم هاشونم خیلی خوبن و باهم خوبیم ، اما خودعمو ها ژن بیشعوری خانوادگی رو دارن و بخاطر نمیدونم چی چی نیومدن عروسی ، حقیقتاً دلم برای بابا سوخت ، خیلی برای این خانواده بیشعور زحمت کشیدن ، خیلی زیاد ، از بچگی چون فرزند اول بودن و پشت سرشون تندتند ۹ تا بچه اومد ، بابا همیشه مشغول کار و کمک ب مادرشون بودن تو خونه ! بعدم که بزرگ شدن و آقابزرگ خان خدابیامرزم مریض شدن ، خرج زندگی ۴-۵ نفر ب اضافه خودمون ، با بابا بود . دوتا عمه و عموی آخر که بعد فوت آقابزرگ خان ازدواج کردن رو بابا عروس داماد کردن و جهاز دادن و عروسی گرفتن ! اونوقت این جماعت بیشعور ، نفهمیدن که باید به داداش بزرگتر احترام بزارن و ... شب عروسی بابا به مامان گفته بودن که خیلی بد شد اینا نیومدن ! البته خداروشکر که از طرف مادری همه خاله دایی ها و بچه ها و اهل و عیال اومدن بجز حاج دایی جان که بخاطر نابینایی شون سفر براشون خیلی سخته و واقعا توقع هم نداشتم ازشون .
حالااااااااااا ، حالا چی شد که دوباره این قضیه رفت تو مخم ؟ امروز خانم عمو بزرگه که خیلی باهاش رفیقم هستم ، زنگ زد و با کلی عذرخواهی و پوزش ، گفت هفته آینده میان تهران !
میدونم خانم عمو تقصیری نداره تو نیومدنشون و آتش از گور عمو بلند میشه !
خیلی ناراحت شدم ، خیلی ! به مامان گفتم من احمق بودم برای عروسی تک تک تحفه های اینا اومدم مشهد ، پسر همین عمو ۱۶ سالشه ولی براش رفتن خواستگاری و دوست دخترشو میخاد ، عمرا عروسیش برم ! امیدوارم بابا هم حس فاشستیشونو بزارن کنار و نرن عروسیشو ! ی جا باید به این جماعت بی حیا فهموند ! والا من اگه بودم روم نمیشد تا ۳-۴ سال آینده پامو بزارم تهران !!!!!!!!

به هرحال ، چهارشنبه شب من و همسر میریم باغ تا جمعه شب ؛ عمو اینا چهارشنبه میرسن . ترجیحا ی دیدار کوتاه خونه بابا اینا کافیه ، بیشتر نمیخام ببینمشون ! البته هنوز ب همسر نگفتم ، بیاد خونه بهش میگم و برنامه همینه و لاغیر !

خدایا کمکم کن خشم درونمو بریزم بیرون ، به تخمم بود نیومدنشون ، نمیدونم چرا امروز یهو انقدر ناراحت شدم !

خدارحمت کنه آقابزرگ خان رو ، نمیدونم چرا خوبی هاش ب بچه هاش نرسید ، و هرچی اخلاق گند و گه و تخمی بچه هاش دارن ، ژن مادربزرگمه ! خدا ازش بگذره با این ۸ تا اعجوبهء داغون و گنداخلاقی که تحویل جامعه داد

خدایا کمک کن کینه ای نشم تروخدا ، رها کنم و یادم بره :( الهی شکر ... کمکم کن خداجون .

... عاشقتم خدا ......
ما را در سایت ... عاشقتم خدا ... دنبال می کنید

برچسب : کینه,نبودم,نمیخام, نویسنده : 7san-armd بازدید : 229 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 19:07