۶-۷ ماهی هست که سهیل هرروز سردرد داره ، پنجشنبه جمعه هام به اوج میرسه ، چون خونمون خیلی نورگیره و نور سردردشو بیشتر میکنه .
یک ماهه قراره ی پنجشنبه یا جمعه عصر بریم فلان جا !
دیروز که از سردرد قرص خورد و بیهوش شد ، وقتیم که بیدار شد دیر بود برای رفتن و پاشدیم به پیتزاپزون و حرف زدن .
امروزم دوباره همون شرایط تکرار شد ، کفرم درومد ! نه دکتر میره و دنبال درمانه ، نه یکم تحمل میکنه . فوری قرص میخوره و بیهوش میشه .
منم تا دیدم خوابید ، لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون !
کارامو کردم و خریدامم انجام دادم و فلان جا هم رفتم و الان تو ی کافه نشستم ی دبل بخورم و برم خونه ... میدونم با خشم سهیل روبرو میشم ، ولی لازم بود که بفهمه تنها هم میتونم کارامو انجام بدم و اگه دلم میخاد باهم جایی بریم ، صرفا بخاطر باهم بودنه . وگرنه هیچوقت محتاج و وابسته کسی نیستم ، تنهایی خیلیم حال میکنم با خودم !!
شام هم نداریم :)) ی پاستای فوری میزارم برسم خونه . بدم میاد از عصر جمعه ، اونم من تنها و سهیل خواب !
خدایا شکرت ... خدایا عاقبت مارو ختم بخیر کن ، آمین .
... عاشقتم خدا ......برچسب : نویسنده : 7san-armd بازدید : 246