قضاوت :(

ساخت وبلاگ

گفته بودم خیلی دارم سعی میکنم قضاوت نکنم ادمارو ؟

امروز چیزی شد ک حس کردم همه تلاشم پوچ بوده :(

عصری ک بخاطر بی برقی رفتم خونه بابا ، همسر هم از دفتر اومد اونجا و بعد شام تپسی گرفت تا برگردیم خونه .

اقای راننده پیامک داد که آدرس دقیقتون رو پیامک کنید ، تو دلم گفتم واااا حسیس خب زنگ بزن ! چون همه راننده ها زنگ میزنن دیگه !

بعدم که رسید و اومدیم دم در سوار بشیم ی بوق زد ، گفتم بابا ۱۲ شبه بوق نزن !

سوار شدم سلام کردم جواب نداد ، تو دلم تعجب کردم !

همسر که سوار شد کامل ب سمتش برگشت و با صدایی که ب زور از حنجره اش میومد ی چیزی گفت و دست دراز کرد با سهیل دست بده ... وای خدا ، ماشین مثل فشار قبر داشت فشارم میداد ، بغض کردم تا خونه و تمام طول مسیر که سهیل با صدای خیلی بلند آدرس میداد و اون آقا سعی میکرد متوجه بشه ، من مردم و زنده شد ! و وقتی رسیدیم ب سختی خودمو کشیدم تا دم در خونه ، وارد که شدیم بغضم شکست و زدم زیر گریه ...

گفتم سهیل من گند زدم من ادم نمیسم و تا میتدنستم خودمو لعنت کردم ...

راننده جوون تاکسی ،،ناشنوا بود ... آدرس رو پیامکی خواست چون نمیتونه تلفن حرف بزنه و بوق زد چون نمیتونه دیالوگ کنه ، جواب سلام منو نداد چون نشنید :(((((

ای خدا ، از سر تقصیراتم بگذر ...غلط کردم .

له شدم امشب ، صدای خورد شدنمو شنیدم تو ماشین وقتی تماماً برگشت و با ادب و احترام با سهیل دست داد ... خدایا خداوندا به زندگی و عمر و جوونی اون آقا برکت بده ...

کمکم کن قضاوت نکنم ... آمین

... عاشقتم خدا ......
ما را در سایت ... عاشقتم خدا ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7san-armd بازدید : 239 تاريخ : چهارشنبه 21 تير 1396 ساعت: 22:12