ی کشوری بود که ... مردمان خوبی داشت .
ی روزی از روزها ، ی مرد از خدا بیخبری که فکر میکرد همه افکارش صحیحه ، ی آقای محترمی که نظرش مخالف بود رو با تیر زد !
اون از خدا بیخبر در محضر قاضی گفت شرمنده حاکمم که تیرم خطا رفت ... اون آقای محترم سالهاست که روی ویلچر میشینه و اون از خدا بیخبر از حاکم پست و مقام گرفت ...
ی کشوری بود که ... مردمانش خسته شدن از خوبی ...
#۲۲اسفند۷۸ #ح.ج.ا.ر.ی.ا.ن #ع.س.ک.ر
سیاست پدر و مادر ندارد !
... عاشقتم خدا ......برچسب : نویسنده : 7san-armd بازدید : 232