امروز مکه بارون اومده و همگان شگفت زده شدن ...
یادش بخیر اون سال که ما رفتیم هم بارون اومد ...
تمتع ما خیلی داستان داشت ، یادش بخیر .
مهمونی دوشنبه شب یکی گفت مادرم از ایران رفته حج منم دلم میخاد برم پیشش ، همه گفتن چه خوب چ عالی ... اون یکی گفت بیاین ما هم ازینجا بریم ... همهمه شد ... قرار شد تا مهمونی پنجشنبه خانواده هایی که میان قطعی بگن ...
پنجشنبه ، ۶ تا خانواده ۴-۵ نفره قطعی اعلام کردیم .
دوشنبه هفته بعد حرکت کردیم ، نیمه راه سفارت عربستان اذیت کرد ، چهارشنبه ویزا داد و از رفتیم ی راست مدینه ... به همین راحتی ...
هرجا هرکی منو دوستمو میدید کلی ماچ میکرد و التماس دعا میگفت ، دوتا دختر ۱۲ سالهء فینگیلی با لباس احرام و موقع اعمال ، همه فکر میکردن نظر کرده ایم که تو این سن اومدیم حج واجب ... یکی گفت مادرم ثبت نام کرد عمرش قد نداد من نیابت اومدم براش ، خوش بحالتون سعادت دارین تو این سن اومدین حج . همه اعمالم رو خودم انجام دادم ، اصلا سخت نبود ، برخلاف این داستانایی ک اون زمان میگفتن ک از ایران نون خشک میارن و فلان ، هیچی نبردیم و به هیچ مشکلی هم نخوردیم .
اون زمان اوضاع فرق میکرد جو طور دیگه ای بود ، موقع خروج از عربستان ب تک تکمون یک قرآن با امضا پادشاه و یک شیشه آب زمزم هدیه ملک فهد پادشاه وقت عربستان ، دادن .
با اینکه خیلی خاطره خوبی دارم ازون سفر و واقعا بهم خوش گذشت ، اما دیگه حاضر نیستم برم ، حداقل حالا حالاهااااااا تا وضع اینه !
امیدوارم حجاج امثال صحیح و سالم برگردن ، پیارسال سر قضیه منا ، همین دایی جان بزرگم که الان در بستر بیماری هستن حج بودن ، تا خبر سالم بودنشون به ما برسه مردیم و زنده شدیم ...
خدایا دایی جانم و سلامتیش ، یادت نره . از بارون مکه به کجا رسیدم ... دلم یه حالیه امشب
... عاشقتم خدا ......برچسب : بارون, نویسنده : 7san-armd بازدید : 243