امروز صبح کار بانکی داشتم ، بنیامینو بردم با خودم . زمین و زمان رو بهم ریخت :)))
با تک تک اقا های بانک دوست شد ، ب همه آقا ها ی کاغذ داد که چش چش بکشن براش ، با همهء آنو (خانوم) ها دست داد :)) منم دنبالش راه می رفتم و لذت میبردم و قربون صد وبالاش میرفتم . جذابترش این بود که همه فکر میکردن پسر خودمه ، وقتی میگفتم خالش هستم میگفتن واااای چقدر شبیه .
بعد بانک رفتم آرایشگاه برا فردا وقت بگیرم ، آرایشگرمم فک کردم پسرمه ♥
چقدر حس خوبیه که شبیه منه ;-) لذت میبرم ♥
... عاشقتم خدا ......برچسب : بانک, نویسنده : 7san-armd بازدید : 265