بانک

ساخت وبلاگ

امروز صبح کار بانکی داشتم ، بنیامینو بردم با خودم . زمین و زمان رو بهم ریخت :)))

با تک تک اقا های بانک دوست شد ، ب همه آقا ها ی کاغذ داد که چش چش بکشن براش ، با همهء آنو (خانوم) ها دست داد :)) منم دنبالش راه می رفتم و لذت میبردم و قربون صد وبالاش میرفتم . جذابترش این بود که همه فکر میکردن پسر خودمه ، وقتی میگفتم خالش هستم میگفتن واااای چقدر شبیه .

بعد بانک رفتم آرایشگاه برا فردا وقت بگیرم ، آرایشگرمم فک کردم پسرمه ♥

چقدر حس خوبیه که شبیه منه ‎;-)‎ لذت میبرم ♥

... عاشقتم خدا ......
ما را در سایت ... عاشقتم خدا ... دنبال می کنید

برچسب : بانک, نویسنده : 7san-armd بازدید : 265 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 18:14