تو این دوماه و نیمی که شروع زندگیمون گذشته ، فهمیدم خیلی بیشتر از اونکه فکرشو میکردم تنبلم .
دیشب که ی حجم عظیمی میوه پلاسیده رو دیدم تو یخچال ، از خودم لجم گرفت .
همیشه فکر میکردم که خیلی خانه داری بلدم ولی الان میبینم نه ! ری دم !
اینکه شب میرسیم خونه میوه بیارم چایی بیارم خوردنی بیارم با همسر بخوریم ، فلان کنم بهمان کنم ؟ اصلا حسش نیست !
من معتاد چایی و قهوه ام اما همسر چای که اصلا نمیخوره قهوه ام صبح و ظهر تو دفتر میخوره و خونه که بیاد نمیخوره و عملا نوشیدنی مشترکمون پریده ، منم ادم تکخو ی نیستم دوست دارم هر کوفتی که میخوام بخورم باهم بخوریم ، که نوشیدنیش نمیشه .
میوه جاتم خونه پدری همیشه بابا برای تک تکمون ظرف اماده میکردن یا مامان ، برا همین اصلا عادت ندرم برم سر یخچال میوه بخورم ، خونه خودمم همین اخلاق تنبلانه رو اوردم .
باید اصلاح کنم این هارو
همه رو
باید حس های زنانگی م رو بیشتر کنم ، خصوصا که جدیدنا ...
باید خونه داری کنم واقعا ، حواسم ب همه جای زندگیم باشه ، خراب شدن یک کیلو میوه معضل نیست اما خب من از خودم بدم اومد که الان امار یخچالمو ندارم فردا خیلی آمار های دیگه از دستم در میره .
باید تمرین کنم حواسم جمع تر باشه ، ب همسر جان بیشتر برسم خصوصا این روزا که خیلی فکرش مشغوله ث همواره سردرد داره :(
دیشب طی ی اقدام میحرالعقول ، حزکت انتحاری زدم و از خودم راضیم :) باشد که خدا از ما راضی باشه .
... عاشقتم خدا ......برچسب : نویسنده : 7san-armd بازدید : 264