بالاخره قسمت شد ما میزبان قوم همسرجان باشیم :)
خیلی وقت بود به سهیل میگفتم باید دعوت کنیم اما میگفت نه ما تازه ایم کسی توقعی نداره ، تا بالاخره تونستم راضیش کنم که زشته ۳ ماه داره میشه باید دعوت کنیم دیگه !
خلاصه که فرداشب مهمون ما هستن . دیروز خریدارو همسر انجام داد ، قارچ و پیاز و بادمجونو و سرخ کردنیا رو سرخ کردم ، میوه هارو شستم ، بساط سالاد اماده اس امشب دیزاین کنم و سلیفون بکشم بزارم یخچال . گراتن هم اماده میزارم که فردا شب فقط بزارم تو فر . حمص هم دیزاین میکنم فقط گوشتش بمونه فرداشب بهش اضافه کنم . دیگه چی ؟ فعلا همین :-)
برای شام گراتن بادمجون و باقالی پلو با گردن و پلو سفید و سوپ و مخلفات میزارم ، باقالی پلو غذای محبوب پدرهمسر و مادر همسرِ ، گراتن رو بخاطر خواهر همسر میزارم ، حمص هم همه دوست دارن ، سوپ هام هم که معروفه :) چندبار تاحالا پدرهمسر یا همسر مریض شدن سوپ پزیدم بردم براشون ، دوست دارن خیلی . برادرهمسر و جاری هم هستن ، اونام بخورن و لذت ببرن . (هرچقدر برادرانرژی مثبته و از دیدن هم ذوق میکنیم ، جاری اصلا اینطوری نیست ، سهند رو که میبینم عمیقا ذوق از چشاش میزنه بیرون که همه متوجه میشن از دیدن هم خوشحال شدیم ، بچه اش هم همینطور ، دائماً زن عمو زن عمو میگه و وردل منه ، ولی جاری نه !!!! ) بگذریم !
تعریف نمیکنم، مشک آن است که خود ببوید ، اما با اینکه دست پختم خوبه ، ی اضطرابی دارم در نهان . میدونم به سهیل بگم ناراحت میشه و میگه بخوای اینجوری کنی غذا از بیرون میگیرم ، ولی خب آدم اضطراب میگیرتش دیگه .
الانم کارگرجان داره خونه رو تمیز و مرتب میکنه ، دختر بسیار خوش سلیقه ایه ، تمیز میکنه و مرتب میچینه ، خودش میگه اگه تمیز کنی و نچینی اصلا تمیزی دیده نمیشه برا همین میچینم مه تمیزی دیده بشه راضی باشین ازم :) گفتم تو هرکاری بکنی راضیم ازت ، خدا ازمون راضی باشه . انقدی که سحر تمیز میکنه خونه رو من خودم عمرا بتونم :) متنفرم از جارو و گردگیری خصوصاً که حساسیت دارم و یکسره عطسه میکنم ، دست به هیچی نمیزنم خیلی هم تنبلانه :)
دعا کنین فرداشب به بهترین شکل بگذره و همه چی عالی باشه :-)
خدایا خودمو زندگیمو سپردم به خودت ، مثل همیشه مواظبمون باش .
خدایا شکرت
... عاشقتم خدا ......برچسب : نویسنده : 7san-armd بازدید : 268